دوستان می گویند که از غم ورنج فراقت کمتر بنویسم .اما واقعیت این است که منجز درد فراق تو نوشتن را بلد نیستم هرچند قلم را برلوح سفید می چرخانم، جز دلتنگیهایم چیزی در ذهن قفل شده وکوتاهم خطور نمی کند بناچار این شعر زیبا را از شاعر توانمند فاضل نظری انتخاب نمودم
مپرس حال مرا! روزگار یارم نیستجهنمی شده ام، هیچ کس کنارم نیست
نهال بودم و در حسرت بهار! ولیدرخت می شوم و شوق برگ و بارم نیستبه این نتیجه رسیدم که سجده کردن منبه جز مبارزه با آفریدگارم نیستمرا ز عشق مگویید، عشق گمشدهایستکه هر چه هست ندارم! که هر چه دارم نیستشبی به لطف بیا بر مزار من، شایدبـرویـَد آن گل سرخی که بر مزارم نیست...
با تــــــوأم سمیّـــــــــه جان...
ما را در سایت با تــــــوأم سمیّـــــــــه جان دنبال می کنید
برچسب : مپرس,روزگار,یارم,نیست, نویسنده : gham1391 بازدید : 122 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 6:11